کد مطلب:124406 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

وصایای امام حسن
[112]-192- جناب كلینی رحمه الله با سند خود از محمد بن مسلم نقل كرده است:

از امام باقر علیه السلام شنیدم كه فرمود:چون احتضار حسن بن علی علیه السلام فرارسید، به حسین علیه السلام فرمود:برادرجان! من وصیتی به تو دارم، آن را پاس دار؛ چون از دنیا رفتم، تجهیزم كن و به مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر تا تجدید عهدی كنم، سپس به سوی مادرم - فاطمه علیهاالسلام - ببر، و آن گاه برگردان و در بقیع دفن كن و بدان كه از كینه و دشمنی حمیراء (عایشه) با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و ما، خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله - كه برای مردم آشكار است - به من مصیبتی خواهد رسید.

و چون حسن علیه السلام وفات یافت و [تجهیزش كردند و] بر تابوت نهادند، او را به مصلای رسول خدا صلی الله علیه و آله - كه در آن بر جنازه ها نماز می خواند - بردند، و چون امام حسین علیه السلام بر او



[ صفحه 193]



نماز خواند، برداشتند و به مسجد آوردند، و چون كنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستادند، خبر به عایشه رسید كه حسن بن علی علیه السلام را آورده اند تا كنار رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن كنند، و او شتابان بر استر زین كرده ای نشست و آمد - و او اولین زن در اسلام است كه بر زین سوار شد - و ایستاد و گفت:فرزند خود را از خانه ی من دور كنید كه نباید در آن چیزی دفن شود، و حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بشكند.

و حسین بن علی علیه السلام به او فرمود:دیرباز است كه تو و پدرت، حجاب رسول خدا را شكسته اید، و در خانه ی او كسی را درآورده ای كه رسول خدا صلی الله علیه و آله، نزدیك شدن او را دوست نمی داشت. و ای عایشه! خدا در این باره، از تو بازخواست خواهد كرد! برادرم فرمود تا برای تجدید عهد، او را نزد پدر خود رسول خدا صلی الله علیه و آله آورم، و بدان كه برادرم داناترین مردم به خدا و رسولش بود، و او به تأویل كتاب خدا، داناتر از آن است كه حریم رسول خدا صلی الله علیه و آله را بشكند؛ زیرا خدای متعال می فرماید:«شما ای مؤمنان! به خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله درنیایید مگر آن كه اجازه بگیرید» [1] ، و این تو بودی كه مردان را بدون اذن رسول خدا صلی الله علیه و آله، به خانه ی او راه می دادی و خدای سبحان فرمود:«ای كسانی كه ایمان آورده اید، صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مكنید» [2] ، در حالی كه - به جانم سوگند - تو برای [قبر] پدرت، و فاروقش [عمر]، بغل گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله، كلنگ ها زدی، با این كه خدای سبحان فرمود:«كسانی كه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله، صدای خود را فرومی كشند، همان كسانند كه خدا دل هایشان را برای تقوا آزموده است. [3] » و به جان خودم سوگند كه پدر تو، و فاروقش با نزدیكی خود به رسول خدا صلی الله علیه و آله، او را آزردند و آن حقی را كه خدا با زبان پیامبر صلی الله علیه و آله خود فرموده بود:«از مؤمنان مرده، همان حرام است كه از مؤمنان زنده» رعایت نكردند. و سوگند به خدا! ای عایشه! اگر میان ما و خدا، دفن حسن علیه السلام نزد پدر خود، رسول خدا صلی الله علیه و آله - كه تو آن را خوش نداری - روا بود، می دیدی كه - برخلاف خواسته ی تو - در آن جا دفن می شد.



[ صفحه 194]



سپس محمد بن حنفیه رشته ی سخن را به دست گرفت و گفت:ای عایشه! روزی بر استر می نشینی و روزی بر شتر، و به سبب دشمنی [و كینه ای] كه با بنی هاشم داری، نه می توانی جلوی خود را بگیری، و نه در زمین قرار می گیری. و عایشه رو به او كرد و گفت:پسر حنفیه! این ها فرزندان فاطمه اند كه سخن می گویند، تو چه می گویی؟

و [امام] حسین علیه السلام فرمود:[عایشه!] محمد را از بنی فاطمه، كجا دور می كنی؟! به خدا كه او زاده ی سه فاطمه است:فاطمه بنت عمران بن عائذ [مادر ابوطالب] و فاطمه بنت اسد [مادر امیرمؤمنان علیه السلام] و فاطمه بنت زائدة بن أصم [مادر عبدالمطلب]. و عایشه به آن حضرت گفت:فرزند خود را دور كنید و ببرید، كه شما مردمی ستیزه جویید! و آن حضرت جنازه ی امام مجتبی علیه السلام را به سوی قبر مادرش برد، و [از مسجد] بیرون آورد و در بقیع دفن كرد. [4] .



[ صفحه 197]




[1] الاحزاب:53؛ (يا أيها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا أن يؤذن لكم).

[2] الحجرات:2؛ (يا أيها الذين آمنوا لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي).

[3] الحجرات:3؛ (ان الذين يغضون أصواتهم عند رسول الله أولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي).

[4] كافي 302:1، ح 3.